استقبال از مسافر یا مهمان پیشباز آمدن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن پیشباز رفتن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
استقبال از مسافر یا مهمان پیشباز آمدن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن پیشباز رفتن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
دهی از بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. دارای 300 تن سکنه. آب آن از چاه تأمین می شود و محصول عمده آنجا غلات دیمی و لبنیات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. دارای 300 تن سکنه. آب آن از چاه تأمین می شود و محصول عمده آنجا غلات دیمی و لبنیات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس. واقعدر هزارگزی شمال خاوری جاسک و 2 هزارگزی جنوب راه مالرو چاه بهار بجاسک. جلگه، گرمسیر دارای 275 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا خرما. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس. واقعدر هزارگزی شمال خاوری جاسک و 2 هزارگزی جنوب راه مالرو چاه بهار بجاسک. جلگه، گرمسیر دارای 275 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا خرما. شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان بلدۀ کجور بخش مرکزی شهرستان نوشهر. کوهستانی، سردسیر، دارای 160 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه محلی، محصول آنجا غلات و ارزن. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان بلدۀ کجور بخش مرکزی شهرستان نوشهر. کوهستانی، سردسیر، دارای 160 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه محلی، محصول آنجا غلات و ارزن. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
سوزندۀ پی (پیه)، پیه سوز، چراغی که در آن چربی (پیه) و فتیله بکار برند، قسمی چراغ، جنسی از شمع که در آن پیه سوزند: عدوی تو پیوسته دلسوز باد چو پی سوز اندر دلش سوز باد، (از شرفنامه)، رجوع به پیه سوز شود
سوزندۀ پی (پیه)، پیه سوز، چراغی که در آن چربی (پیه) و فتیله بکار برند، قسمی چراغ، جنسی از شمع که در آن پیه سوزند: عدوی تو پیوسته دلسوز باد چو پی سوز اندر دلش سوز باد، (از شرفنامه)، رجوع به پیه سوز شود
استقبال، پیشواز، پیش و برابر کسی رفتن قبل از آنکه او ورود کند خواه مسافر باشد یا میهمان، مسافتی رفتن بجانب مسافری یا مهمانی یا زائری پیش از درآمدن وی بشهر یا خانه، صاحب آنندراج گوید: این تسمیه برای آن است که چون کسی می شنود که دوستش می آید او بمجرد شنیدن خبر از خانه دست و بغل گشاده به مقابل میرود تا وی را در آغوش کشد، پس از این جهت استقبال کننده را به پیش باز تسمیه کرده اند: مهین کوس و بالا و پیلان و ساز فرستاد با سرکشان پیشباز، اسدی، ، که از قسمت قدامی گشوده باشد: جامۀ پیش باز، جامۀ جلوباز، نوعی جامۀ پوشیدنی، (برهان)، نوعی جامۀ پوشیدنی که جلوش باز باشد، پیشواز، رجوع به پیشواز شود، قبول کننده، (آنندراج)، بر زبان جای دهنده، (آنندراج)
استقبال، پیشواز، پیش و برابر کسی رفتن قبل از آنکه او ورود کند خواه مسافر باشد یا میهمان، مسافتی رفتن بجانب مسافری یا مهمانی یا زائری پیش از درآمدن وی بشهر یا خانه، صاحب آنندراج گوید: این تسمیه برای آن است که چون کسی می شنود که دوستش می آید او بمجرد شنیدن خبر از خانه دست و بغل گشاده به مقابل میرود تا وی را در آغوش کشد، پس از این جهت استقبال کننده را به پیش باز تسمیه کرده اند: مهین کوس و بالا و پیلان و ساز فرستاد با سرکشان پیشباز، اسدی، ، که از قسمت قدامی گشوده باشد: جامۀ پیش باز، جامۀ جلوباز، نوعی جامۀ پوشیدنی، (برهان)، نوعی جامۀ پوشیدنی که جلوش باز باشد، پیشواز، رجوع به پیشواز شود، قبول کننده، (آنندراج)، بر زبان جای دهنده، (آنندراج)
کنایه از محو و ناپدیدی اثر و نشان غلط کردن و این در محل فریب بوده و با لفظ زدن و کردن مستعمل (است) . (آنندراج) : درکعبه و در دیر بجستیم و ندیدیم از پی غلط خود ز که پرسیم سراغی ؟ حیاتی گیلانی. رجوع به پی غلط افشردن و پی غلط راندن و پی غلط زدن و پی غلط کردن شود
کنایه از محو و ناپدیدی اثر و نشان غلط کردن و این در محل فریب بوده و با لفظ زدن و کردن مستعمل (است) . (آنندراج) : درکعبه و در دیر بجستیم و ندیدیم از پی غلط خود ز که پرسیم سراغی ؟ حیاتی گیلانی. رجوع به پی غلط افشردن و پی غلط راندن و پی غلط زدن و پی غلط کردن شود
پی چو فریب از میان بردن جای پا: پی چو فریبی برای فریب دادن پی جویان پی کور ناپدیدی اثر پا محو رد پای برای فریفتن پی جویان: در کعبه و در دیر بجستیم و ندیدیم از پی غلط خود ز که پرسیم سراغی ک (حیاتی گیلانی)
پی چو فریب از میان بردن جای پا: پی چو فریبی برای فریب دادن پی جویان پی کور ناپدیدی اثر پا محو رد پای برای فریفتن پی جویان: در کعبه و در دیر بجستیم و ندیدیم از پی غلط خود ز که پرسیم سراغی ک (حیاتی گیلانی)